کد مطلب:304443 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

ماجرای غم انگیز فدک
وَ اَنْتُمْ الآنَ تَزْعُمُونَ: اَنْ لااِرْثَ لَنا «اَفَحُكْمَ الْجاهِلیَّة تَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ»، [1] اَفَلاتَعْلَمُونَ؟! بَلی تَجَلّی لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ اَنّی اِبْنَتُهُ. اَیُّها المُسْلِمونَ! ءاُغْلَبُ عَلی اِرْثیَةً یَابْنَ اَبی قُحافَةَ! اَفِی كِتابِ اللَّهِ اَنْ تَرِثَ أباكَ، وَ لااَرِثَ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً [2] [عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ]! اَفَعلی عَمْدٍ تَرَكْتُم كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُموُهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ؟ اِذْ یَقُولُ: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ» [3] وَ قالَ فیمَا اَقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیی بنِ زَكَریَّا(ع) اِذْ قالَ: «فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیّاً. یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» [4] وَ قالَ [اَیْضاً]: «وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی كِتَابِ اللَّهِ» [5] وَ قالَ: «یُوصِیكُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» [6] وَ قال: «إِن تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ» [7] وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لاحُظْوَةَ لی، وَ لااِرْثَ مِنْ اَبی لارَحِمَ بَیْنَنا! اَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآیَةٍ [مِنْ القُرآنِ] اَخْرَجَ مِنْها اَبی؟ اَمْ هَلْ تَقوُلُونَ اَهْلُ مِلَّتَیْنِ لایَتَوارَثانِ؟، وَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَ ابْن عَمّی؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَة. تَلْقاكَ یَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمٌ مُحمَّدٌ(ص) وَ الْمَوْعِدُ الْقیامَةِ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ، [8] وَ لا، یَنْفَعَكُمْ [ما قُلْتُمْ] اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ «لِكُلِّ نَبَاءٍ مُسْتَقَّرٌ» [9] و «سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ. [10] و شما اكنون می انگارید كه خداوند برای ما ارثی را قرار نداده است؟ آیا داوری دوره جاهلیّت را خواستارید، و برای مردمی كه یقین دارند، داوری چه كسی از خدا بهتر است؟ آیا به راستی نمی دانید؟ (از این حقایق بی خبرید.) هرگز! برای شما به روشنی روز روشن است كه من دختر پیامبرم. هان ای مسلمانان! آیا سزاوار است كه میراث پدرم را به زور و تزویر از من بربایند و من در باز گرفتن آن، شكست بخورم و به تماشا بنشینم؟ پسر ابی قحانه! آیا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث بری و میراث مرا از من بِبُری؟ بی گمان كار شگفت كرده ای (سخن دروغ و ناپسندی را به خدا و فرستاده اش نسبت می دهی). بدعتی ناروا در دین خدا می گذارید. آیا آگاهانه، كتاب خدا را ترك گفته، پشتِ سر افكنده ای؟ این قرآن است كه می گوید: «سلیمان، از داوود میراث برد.»، آنچا كه از ماجرای یحیی بن زكریا یاد كرد، آورده است كه با تضرّع و زاری به درگاه خداوند می گفت: «پروردگارا! از جانب خود، ولیّ و جانشین به من ببخش كه از من ارث ببرد و نیز از خاندان یعقوب»، و نیز می فرماید: «و خویشاوندان، به یكدیگر [از دیگران] در كتاب خدا سزاوارترند»؛ و می فرماید: «خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش می كند سهم پسر، چون سهم دو دختر است». همچنین می فرماید: «بر شما مقرّر شده كه چون یكی از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالی برای پدر و مادر و خویشاوندان خود بر جای گذارد، به طور پسندیده وصیّت كند كه [این كار،]سزاوار پرهیزگاران است.» و [با وجود این آیات]انگاشتید كه مرا از پدر، بهره ای و ارثی نیست و هیچ خویشاوندی ای میان من و او وجود ندارد؟ آیا خداوند، ویژه شما آیه ای فرو فرستاد كه پدرم را از [حكم] آن، خارج ساخت؟! یا می گویید كه پیروان دو آیین از یكدیگر ارث نمی برند؟! و آیا من و پدرم از یك آیین نیستیم؟ و یا بر این باورید كه شما به عامّ و خاصّ قرآن، از پدرم و پسر عمویم آگاه ترید؟! پس [پسر ابی قحافه! حال كه چنین است] این تو و این مزرعه فدك. این تو و این شتر؛ مركبی مهارزده و آماده برای سواری. برگیر و بِبَر (مركبی بر نهاده، تو را ارزانی باد!)؛ امّا بدان كه در روز رستاخیز، تو را دیدار خواهد كرد. چه نیكو داوری است خداوند! و چه نیكو پیشوایی است محمّد(ص)! وعده ما و تو در آن روز است (روز رستاخیز). روزی كه پدرم، دادخواه است، و روزی كه باطل گرایان، زیان خواهند دید، «روزی كه ندامت و پشیمانی، شما را سودی نمی بخشد. هر چیزی را قرارگاهی است» و «به زودی خواهید دانست چه كسی را عذابی خواركننده درمی رسد و بر او عذابی پایدار فرود می آید.»

سرزمین هایی كه در اسلام، به وسیله جنگ و قدرت نظامی گرفته می شود، از آنِ مسلمانان است و اداره آن، به دست فرمانروای اسلام؛ لیكن سرزمینی كه بدون تهاجم نظامی و جنگ به دست مسلمانان می افتد، متعلّق به پیامبر و امامِ پس از وی است؛ بدین معنا كه از آنِ اوست، می تواند آن را ببخشد، و می تواند اجاره بدهد و بدین وسیله، نیازمندی های مشروع نزدیكان خود را به گونه ای آبرومندانه از آن، تأمین كند:

وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِكَابٍ وَلكِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَی كُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ. مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ كَیْ لاَ یَكُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ. [11] و آنچه را خدا از آنان (یهودیان) به رسم غنیمت، عاید پیامبر خود گردانید، [شما برای تصاحب آن،] اسب یا شتری بر آن نتاختید؛ ولی خدا، فرستادگانش را بر هركه بخواهد، چیره می گرداند، و خدا بر هر كاری تواناست. آنچه خدا از [دارایی]ساكنان آن قریه ها (فدك و...) عاید پیامبرش گردانید، از آنِ خدا و از آنِ پیامبر [او] و متعلّق به خویشاوندان نزدیك وی و یتیمان و بینوایان و درراه ماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد؛ و آنچه را كه فرستاده او به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازایستید و از خدا پروا بدارید كه خدا سختْ كیفر است.

بر این اساس، پیامبر(ص) فدك را به دختر گرامی خود، حضرت زهرا(س) بخشید. منظورِ آن حضرت از بخشیدن این ملك - چنان كه از قرائن برمی آید - دو چیز بود: یك، زمامداری امّت اسلامی پس از درگذشت پیامبر اكرم(ص)، بنابر تصریحِ مكرّر و سفارشِ اكید آن بزرگوار، بر عهده علی(ع) بود و چنین منصب و منزلتی، هزینه سنگینی را می طلبد. رهبر آینده اسلام برای حفظ این موقعیّت، می توانست از درآمد فدك، استفاده كند، و گویا دستگاه حاكم و غاصب، از این پیش بینی آگاه شده بود. بدین روی، در همان روزهای نخستِ خلافت، مزرعه فدك را از دست خاندان پیامبر(ص) گرفت. دو، خاندان پیامبر(ص) كه وابسته ترین فرد آن یگانه دختر وی و فرزندان بزرگوار او امام حسن و امام حسین(ع) بودند؛ می بایست پس از رحلت پیامبر(ص) مصون بمانند. برای تأمین این هدف، آن حضرت، مزرعه فدك را به دختر بزرگوارش بخشید.

محدّثان و مفسّران بزرگ شیعی و نیز گروهی از دانشمندانِ اهل سنّت می نویسند: هنگامی كه آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ» [12] نازل گردید، پیامبر(ص)، دختر گرامی خود را خواست و فدك را به وی واگذار كرد. ابوسعید خدری می گوید:

لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ «وَ آتِ ذَالْقُرْبی حَقَّهُ»، اَعْطی رَسُولُ اللَّهِ فاطِمَةَ فَدَكاً. [13] هنگامی كه آیه «و حق خویشاوندان را به او بده» نازل شد، رسول خدا فاطمه را طلبید و فدك را به او بخشید.

همچنین همه مفسّران بر این اعتقادند كه این آیه، درباره نزدیكان پیامبر(ص) نازل گردیده و روشن ترین مصداق «ذِی الْقُربی»، فاطمه(س) است. ابن جریر از حضرت علی بن الحسین(ع) نقل می كند كه به مردی از اهل شام فرمود:

«اَقَرأتَ الْقُرآنَ؟»، قالَ: «نَعَمْ»، قال: «اَفَما قَرأتَ فی بنیِ اسرائیلَ و آتِ ذَالْقُربی حَقَّهُ؟». قال: «وَ اِنَّكُم لَلْقَرابَةُ الّذی اَمَرَ اللَّهُ اَنْ یُؤتی حَقَّهُ؟»، قال: «نَعَمْ». [14] «آیا قرآن خوانده ای؟». عرض كرد: «بلی». فرمود: «آیا در سوره بنی اسرائیل نخوانده ای: وَ آتِ ذالْقُربی حقَّهُ؛ و حق خویشاوند را به او بده؟». مرد شامی عرض كرد: «آیا از آنان اید كه خداوند امر كرده تا حقّشان داده شود؟». فرمود: «آری».

روزی كه مأمون، خلیفه عباسی، به هر دلیلی اراده كرد تا مزرعه فدك را به فرزندان فاطمه(س) برگرداند، از یكی از محدّثان معروف (عبداللَّه بن موسی) در این مسئله یاری طلبید. او نیز به حدیثِ بالا كه در حقیقت بیان كننده «شأن نزولِ» آیه یاد شده است، استدلال كرد و مأمون نیز به استنادِ آن، مزرعه فدك را به فرزندان فاطمه(س) بازگردانید. [15] ابن ابی الحدید، ضمن اشاره به این قضیه نوشته است: جَلَسَ الْمأمُونُ لِلْمَظالِمِ، فَاَوَّلُ رُقْعَةٍ فی یَدِهِ نَظَرَ فیها وَ بَكی وَ قالَ لِلَّذی عَلی رَأسِهِ: «نادِ اَیْنَ وَكیلُ فاطِمَةَ؟»، فَقامَ شَیْخٌ فَتَقَدَّمَ فَجَعَلَ یُناظِرُهُ فی فَدك وَ المأمُونُ یَحْتَجُّ عَلَیْهِ وَ یَحْتَجُّ عَلَی الْمَأمُونِ؛ ثُمَّ اَمَرَ اَنْ یُسَجِّلَ لَهُمْ بِها، فَكُتِبَ السِّجِّلُ وَ قُرِئ عَلَیْهِ، فَاَنْفَذَهُ، فَقامَ دِعْبِلُ اِلَی الْمَأمُونِ فَاَنْشَدَ الْاَبْیاتِ الَّتی اَوَّلُها:


اَصْبَحَ وَجْهُ الزَّمانِ قَدْ ضَحِكا

بِرَدِّ مأمُونَ هاشِمَ فَدَكاً [16] .


مأمون برای رفع شكایات و دادخواهی بر كرسی نشست و نخستین نامه ای كه به دست وی رسید، نامه ای بود كه نویسنده آن، خود را مدافع حضرت زهرا(س) معرّفی كرده بود. مأمون نامه را خواند و گریه كرد و گفت: «وكیل فاطمه چه كسی است؟». پیرمردی به پا خاست. مجلس، به مناظره میان او و مأمون تبدیل گردید و در پایان، مأمون، خود را محكوم دید و به رئیس دیوان خود دستور داد نامه ای به عنوان «ردّ مزرعه فدك به فرزندان فاطمه» بنویسد. نامه نوشته شد و مأمون، آن را تنفیذ كرد. در این هنگام دِعبِل (شاعر نامبردارِ شیعی) كه در آن مجلس حضور داشت، به پا خاست و اشعاری را سرود كه آغاز آن، چنین است: «این كه مأمون فدك را به بنی هاشم برگرداند [نه فقط مسلمانان، بلكه] زمانه نیز شاد و خندان است».

علی(ع) در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری، كه از طرف آن بزرگوار حاكم بصره بود، از قصّه پرغُصّه فدك، این چنین دردمندانه یاد می كند:

فَوَ اللَّهِ ما كَنَزْتُ مِنْ دُنیاكُمْ تِبْراً وَ لااَدَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمها وَفْراً، وَ لا،اَعْدَدْتُ لِبالیِ ثَوبِی طِمْراً. بَلی! كانَتْ فی اَیْدینا فَدَكُ مِنْ كُلِّ ما اَظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْها نُفُوسُ قومٍ، وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَومٍ آخَرینَ. وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ! وَ ما اَصْنَعُ بَفَدَكٍ وَ غَیْرِ فَدَكٍ. [17] به خدا سوگند، از دنیای شما زری نیندوخته و از غنائم آن، ثروت فراوانی جمع نكرده ام. به علاوه، بر جامه ای كه [در بر]دارم، جامه كهنه دیگری مهیّا نكرده ام. آری! از آن چه آسمان بر آن سایه افكنده است، فدك در دست ما بود كه در واگذاشتن آن به ما، گروهی بخل ورزیدند و گروه دیگر نیز، دست از آن شستند. خداوند، نیكوداوری است! مرا به فدك و غیر فدك چه كار، در حالی كه جایگاه انسان فردا، قبری است كه در تاریكی آن، آثارش منقطع و خبرهای مربوط به او گم می شود.

همچنان كه گذشت، پس از آنكه پیامبر(ص) كار یهودیان خیبر را یكسره كرد، خداوند در دلِ مردم فدك، ترسی انداخت كه همان، انگیزه ای شد تا قاصدی خدمت پیامبر(ص) فرستادند و تقاضای صلح بر نصفِ زمین فدك و بنابر نقلی بر تمام آن كردند و پیامبر(ص) نیز پذیرفت. بنابراین، مزرعه فدك متعلّق به شخص پیامبر(ص) بود؛ چون نه لشكركشی ای در كار تصرّف آن بود و نه نبردی اتّفاق افتاد، بلكه با پیشنهاد صلح از جانبِ اهل فدك، نصف یا تمام آن، تسلیم پیامبر(ص) شده بود و مشهورِ میان شیعیان و مورد اتّفاق دانشمندان شیعه و بعضی از عالمان اهل سنّت، آن است كه پیامبرِ خدا آن را به دخترش فاطمه(س) بخشید. چون ابوبكر به خلافت رسید، تصمیم گرفت فدك را از آن بزرگوار بگیرد. فاطمه(س) كسی را نزد ابوبكر فرستاد و میراث خود از پیامبرِ خدا را از وی مطالبه كرد و فرمود: «پدرم در زمان حیات خود، فدك را به من بخشیده است» و علی(ع) و اُمّ اَیمن را به گواهی طلبید و آن دو، گواهی دادند. ابوبكر راجع به این كه فدك، میراثِ پیامبر(ص) است، با نقل حدیثی از پیامبر كه ناقل آن، تنها خود او و همپالگی هایش در سقیفه بودند، پاسخ داد كه رسول خدا فرمود:

نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبیاءِ لانُوِرِّثُ فَما تَرَكْناهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ. [18] ما گروه پیامبران، میراثی پس از خود نمی گذاریم، آنچه به جا می گذاریم صدقه است.

و در مورد فدك نیز چنین پاسخ داد كه آن، متعلّق به پیامبر(ص) نبوده است؛ بلكه از آنِ تمام مسلمانان و در دست آن بزرگوار بوده است كه بدان وسیله، به افراد كمك می كرد و در راه خدا انفاق می نمود و من هم به دنبال او، همان كارها را انجام می دهم. هنگامی كه این سخنانِ یاوه و نسبت ناروا به اطّلاع فاطمه(س) رسید، برآشفت و حجاب خود را بر تن كرد و شتابناك و پیامبرانه، در میان اطرافیان و زنان بنی هاشم و همفكران خویش، برای انذار مسلمانان از خطری كه در حال وقوع و نزدیك بود تا بساط وحی الهی را برچیند، و همچنین برای محاكمه و استیضاح خلیفه، راهیِ مسجد شد و این گفتارِ تاریخی را در آن اجتماع بزرگ و حسّاس، ایراد كرد و گفت، آن چه را كه باید می گفت، تا بدین جا رسید: «وَ اَنْتُمْ اَلْآنَ تَزْعُمُونَ اَنْ لَااِرْثَ لَنا»، و شما اكنون می انگارید كه خداوند، برای ما ارثی را قرار نداده است؟ شما گمان می برید كه من از پدرم ارث نمی برم؟ «آیا داوری زمان جاهلیّت را پی می گیرید؟ برای گروهی كه ایمان و یقین دارند، چه كسی از خدا در داوری بهتر و نیكوتر است؟». با اقتباس آیه «اَفَحُكُمُ الْجاهِلیَّة...» به دلیل آنكه حرفِ «فاء تفریع» بر سر آن آمده است، از مطالبی كه در گفتارش بدانها پرداخته بود، نتیجه گیری كرده، توبیخ گونه از مخاطبانش پرسید، آیا بر اساس جاهلیّت و آداب و رسوم پیش از اسلام - كه در آن، زنان و دختران را از ارثْ بهره ای نبود - با من كه یگانه وارث پدرم هستم، به داوری نشسته اید؟ و به دنبال آن، با استفهامی انكاری «وَ مَنْ اَحسَنُ مِنَ اللَّهِ لِقَوْمٍ یُوقِنونَ»، به برتری و حقّانیت حكم و داوری خداوند پرداخت و به یاد آورد كه هر نوع داوری از سوی هركس، جز بر اساس شریعت خداوند، ریشه در هوا و هوسهای نفسانی جاهلانی دارد كه به عمد، قانون خدا را زیر پا نهاده اند. در حقیقت، این اقتباس، كنایه از رفتار و برخورد خلیفه است در تصرّف غاصبانه فدك؛ بدین معنا كه اگر خلیفه در ادّعایش راست می گوید كه به خدا ایمان آورده و قانون خدا را باور كرده است، به طور قطع می داند كه هیچ قانونی برتر از قانون خدا نیست و هر نوع داوری ای جز این، پیروی از قانون جاهلیّت است؛ چرا كه جاهلیّت در فرهنگِ واژگانی قرآن، بیان كننده هر چیزی یا هر حكمی و قانونی در مقابل اسلام و توحید است. سیّد قطب می گوید: «جاهلیّت، بر اساس توصیف و تعریفی كه خدای متعالی در قرآن كرده است، عبارت از حكومت بشر بر بشر، یعنی بندگی انسان در برابر انسان، و در نهایت، جایگزینی انسان از خداوند (الوهیت بشر). بنابراین، اختصاص به زمان پیش از اسلام ندارد؛ زیرا انسانها یا بر اساس شریعت الهی زندگی می كنند و تسلیم قوانین خدا هستند و متدیّن به دین او، و یا اینكه بر اساس آنچه بشر برای بشر تنظیم می كند، به هر شكل كه باشد، زندگی خود را سامان می دهند كه در این صورت، در جاهلیّت به سر می برند. [19] او در جای دیگر می گوید: «جاهلیّت، یك حالت نفسانی در انسان جاهل است كه از پذیرش هدایت الی و سامان یافتن زندگی بر اساس احكام الهی، تحاشی دارد. [20] خلیفه و مسلمانانِ حاضر در مسجد، فاطمه(س) را به خوبی می شناسند و می دانند كه یگانه یادگار و وارث پیامبر(ص) است و به آیاتِ ارث در كتاب خدا و اینكه هر فرزندی، خواه پسر خواه دختر، از پدرِ خود ارث می برد و خاندان پیامبر نیز از این قانون استثنا نشده اند، آشنا هستند. بر این اساس، فاطمه(س)، هم بر خلیفه می شورَد و او را دروغگو می خواند، زیرا خلیفه به آنچه استدلال می كند، جز تزویر و فریب نیست، و هم مسلمانان را مورد سرزنش قرار می دهد؛ چرا كه تماشاگر صحنه بی عدالتی و تعدّی به حقِّ مسلّم و قانونی فرزند پیامبرند و با سكوتِ مرگباِ خود، این خیانت بزرگ و تحریف آشكار را تأیید می كنند. هان، ای مسلمانان! آیا سزاوار است كه میراث پدرم را به زور و تزویر از من بربایند و در بازپس گیری آن، شكست بخورم و به تماشا بنشینم و شما نیز مُهر سكوت بر لب نهاده، این غارتگری را نظاره گر باشید؛ و ای پسر ابی قحافه! آیا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببری و من ارث نبرم. «اَنْ تَرِثَ اَباكَ وَ لااَرِثَ اَبی؟». به راستی كاری ناپسند، مرتكب شده ای و دروغ بزرگی را به خدا و پیامبرش نسبت می دهی، و بدعتی ناروا در دین می نهی و قانون خدا و قضاوت و داوری بر مبنای حق را كنار نهاده، راهِ به سوی جاهلیّت را در پیش گرفته ای. مگر این همه آیاتِ روشن درباره ارث را تلاوت نكرده ای كه میان دختر و پسر، همچنین پیامبران و مردمان دیگر، فرقی نمی نهد؟ آیا من و پدرم را پیرو یك آیین (اسلام) نمی دانی؟ آیا تو از پدرم كه آورنده این دین است، و پسر عمویم علی، كه تربیت یافته اوست، به آیات قرآن، آشناتری؟ هیهات، هیهات! آنگاه دردمندانه فرمود: ای خلیفه! این تو و این فدك. ارزانی تو باد! این تو و این مركب خلافت. مركبی زین شده و آماده برای سواری است. برگیر و ببر. روز قیامت، فرا خواهد رسید. پس خداوند، داوری نیكو، سرپرستی خوب، و قیامت، وعده گاه ماست و در قیامت است كه بیهوده كاران، زیان می برند. «لِكُلِّ نَباءٍ مُسْتَقَرُّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» و به زودی خواهی دانست كه چه كسی دچار عذاب دردناك می گردد. روایت شده كه پس از این سخنان، فاطمه(س) نگاهی به قبر پدر بزرگوارش نمود و در حالی كه پدر بزرگوارش را مخاطب ساخته بود، به عنوان گواه و مثال، شعرِ هند، دختر اِمامه را بر زبان جاری ساخت:


قَد كانَ بَعْدَكَ أنْباءٌ وَ هَنْبَثَةٌ

لَو كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثُرِ الْخَطَبُ


اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجوی صُدُورِهم

لَمَّا قَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرُبُ


تَجَهَّمَتْنا رَجالٌ وَاسْتُخِفَّ بِنا

اِذْغِبْتَ عَنَّا وَ نَحْنُ الْیَومَ مُغْتَصَبُ [21] .


بعد از تو، فتنه و آشوبهایی برپا شد كه اگر تو شاهد آنها بودی تاب نمی آوردی. افرادی كه نقشه های شومی در دل پنهان داشتند، به محض رحلت تو طرحها و نقشه هایشان را اجرا كردند. مردانی بر ما یورش آوردند و ما را خوار ساختند. همین كه تو از میان ما رفتی، حقّ ما را غصب كردند.


[1] اقتباس از آيه 50 سوره مائده.

[2] اقتباس از آيه 27 سوره مريم.

[3] سوره نمل، آيه 16.

[4] سوره مريم، آيه 6-5.

[5] سوره انفال، آيه 75.

[6] سوره نساء، آيه 11.

[7] سوره بقره، آيه 180.

[8] اقتباس از آيات قرآن است.

[9] سوره انعام، آيه 67.

[10] سوره هود، آيه 39.

[11] سوره حشر، آيه 7-6.

[12] سوره اسراء، آيه 26.

[13] سوره اسراء، آيه 26.

[14] الدرّ المنثور، ج 4، ص 318.

[15] مجمع البيان، ج 6، ص 411.

[16] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 217.

[17] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 5، ص 165.

[18] همان، ص 105. اين روايت منسوب به پيامبر(ص) چنين نيز نقل شده است: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبياء لانُورِّثُ ذَهَباً وَ لافِضِّةَ وَ لاداراً وَ لاعِقاراً، وَ اِنّما نُوَرِّثُ الكِتابَ وَ الحِكْمَة وَ العِلْمَ وَ النّبوَّةَ وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةِ فَلِولّيِ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْكُمَ فِيهِ بِحُكْمِهِ؛ ما گروه پيامبران، پس از خود ميراثي نمي گذاريم. آنچه از ما بر جاي مي ماند، كتاب، حكمت، دانش و نبوّت است، و اموالي كه از ما بر جاي مي ماند، از آنِ وليّ امر بعد از ماست كه بر طبق تشخيص خود و مصالح مسلمانان، در آنْ تصرف مي كند.».

[19] تفسير في ظلال القرآن، ج 2، ص 904.

[20] جاهليّتِ القرن العشرين، ص 7.

[21] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 5، ص 176.